صفحه اصلی » پرونده موضوعی » تکمیل زنجیره ارزش در کسبوکارهای دیجیتال جهان
هر شرکت برای تولید، بازاریابی و پشتیبانی محصولات یا خدمات خود فعالیتهایی را انجام میدهد تا بتواند ارزش بیشتری نسبت به هزینههای تولیدش ایجاد کند. در شرکتهایی مانند گوگل یا فیسبوک که محصولات فیزیکی ندارند، مفهوم زنجیره ارزش از حالت سنتی خود خارج میشود و تاکید بیشتر روی تاثیر فناوری اطلاعات در خلق ارزش برای مشتریان وجود دارد. از این رو به استراتژیهایی نیاز داریم که بتوانند با استفاده از فناوریهای نوین، باعث بهبود بهرهوری، افزایش دسترسی به بازارهای جدید و تعامل بهتر با مشتریان شود.
در تکمیل زنجیره ارزش در کسبوکارهای دیجیتال میتوان بهدنبال اهداف مختلف بود که مهمترین آنها به شرح زیر هستند:
زمانی که شرکتی به این نتیجه برسد که گستردهترکردن زنجیره ارزش بازده مثبت دارد، میتواند این کار را به یکی از سه روش زیر انجام دهد. معمولا هر قدر منابع مالی و قدرت شرکت بیشتر باشد، تمایل به خرید مالکیت شرکتهای کوچکتر (روش سوم) برای تکمیل زنجیره ارزش بیشتر است.
تکمیل زنجیره ارزش از طریق توسعه داخلی به معنای تمرکز شرکت بر بهبود و بهینهسازی فرایندها، فناوریها و منابع داخلی خود است تا بتواند ارزش محصولات یا خدمات خود را افزایش دهد. این استراتژی بر تواناییها و مهارتهای موجود در شرکت تاکید دارد و هدف آن ارتقای نوآوری و افزایش کارایی در سراسر زنجیره ارزش است.
پیادهسازی این استراتژی معمولا با ارزیابی جامع زنجیره ارزش موجود آغاز میشود تا شرکت بتواند موارد بهبود و فرصتهای نوآوری را شناسایی کند. با سادهسازی روند انجام کارها، کاهش فعالیتهای زائد و حذف تنگناها، میتوان کارایی کلی زنجیره ارزش را افزایش داد.
در ادامه، شرکت میتواند یکی از طرحهای زیر را برای توسعه داخلی خود اجرا کند:
زمانی که محصولات یا خدمات یک شرکت، مکمل محصولات یا خدمات شرکت دیگری است و هر دو شرکت بهصورت مستقل به مشتریهای مشترکی فروش داشته باشند، این دو شرکت، مکمل یکدیگر نامید میشوند. این نوع شرکتها میتوانند ارزش محصولات یا خدمات یکدیگر را از دید مشتری افزایش دهند و باعث افزایش سهم بازار همدیگر شوند.
برای اینکه این مفهوم را بهتر درک کنید، دو نمونه از شرکتهای مکمل را بررسی میکنیم:
نمونه اول: دو شرکت مایکروسافت و اینتل، محصولات و خدمات مکمل یکدیگر دارند. سختافزارهای اینتل و سیستمعاملهای مایکروسافت به مشتریهای یکسانی فروخته میشوند. وقتی این دو دسته محصول درکنار یکدیگر قرار میگیرند، مشتری، ارزش بیشتری به دست میآورد.
نمونه دوم: ارائهدهندگان مرورگرهای وب (مثل گوگل کروم و فایرفاکس) و ارائهدهندههای افزونههای این مرورگرها مکمل یکدیگر به حساب میآیند. کاربر نهایی هر دو دسته نرمافزار، یکسان است و او با نصب هر افزونه، ارزش بیشتری به دست میآورد.
مزیت همکاریکردن با شرکتهای مکمل این است که هر شرکت میتواند روی حوزهای تمرکز کند که در آن مزیت راهبردی دارد. مشتری نیز محصول یا خدمتی کامل را به دست میآورد ولی این رویکرد همزمان تعارضهایی را نیز بههمراه دارد. مهمترین مورد اینکه منافع شرکتهای مکمل همیشه با هم در یک راستا نیست. از آنجایی که مشتریهای این شرکتها یکسان هستند، معمولا آن مشتری حاضر به پرداخت هزینه مشخصی برای دریافت کل ارزش است. بنابراین، آن هزینه باید به دو یا چند شرکت مکمل تقسیم شود. درنتیجه هر شرکت تلاش میکند پول بیشتری برای محصولات یا خدمات خود دریافت کند که به ضرر شرکتهای مکملش تمام میشود.
برای درک این شرایط، فرض کنید بلیت هواپیما رایگان باشد. در این صورت، اکثر مسافرها حاضر هستند هزینه بیشتری برای هتل خود بپردازند. به همین ترتیب، اگر هزینه اقامت درحین سفر رایگان شود، اکثر مسافرها حاضر میشوند با پرواز درجه یک به مقصد خود سفر کنند. اما چون چنین شرایطی رخ نمیدهد، همیشه شاهد رقابتی بین شرکتهای هواپیمایی و هتلها برای کسب سهم بیشتری از مجموع هزینهکرد مسافران هستیم.
اگر میخواهید برای تکمیل زنجیره ارزش خود از کمک یک شرکت مکمل بهره ببرید، باید درک کاملی از استراتژیها، اهداف و توانمندیهای آنها به دست آورید و ببینید چه انگیزههایی برای همکاری و چه نقطههایی برای تعارض منافع وجود دارد.
معمولا مدل کسبوکار شرکتهای مکمل شباهت زیادی به یکدیگر ندارد (برخلاف مدل کسبوکار شرکتهای رقیب). برای نمونه، یک شرکت ممکن است با فروش محصولات گرانقیمتتر، حاشیه سود بیشتری داشته باشد ولی شرکت مکملش مجبور باشد بهدلیل حاشیه سود پایینی که دارد محصولات خود را به مشتریان زیادی بفروشد. مثلا شرکتهای اپل و اینتوییت را در نظر بگیرید. اپل سالها بهسختی اینتوییت را راضی میکرد که توسعه نرمافزارهای حسابداریاش را برای کاربران سیستمعامل مک متوقف نکند، زیرا تعداد این کاربرها بهاندازهای نبود که برای اینتوییت صرفه اقتصادی داشته باشد.
بهجز اینکه چه شرایطی از لحاظ اقتصادی برای شرکت مکمل مناسب است، باید به پرسشهای زیر نیز درمورد آن شرکت پاسخ دهید:
پس از اینکه درک کاملی از مدل کسبوکار شرکت مکمل به دست آمد، میتوان به دو نوع با شرکتهای مکمل تعامل کرد:
ادغام یا خرید مالکیت سایر شرکتها (M&A) معمولا پیچیدهترین روش برای تکمیل زنجیره ارزش یک شرکت است، زیرا ریسک بسیار زیادی دارد و اگر بهدرستی اجرا نشود، هزینههای زیادی را به شرکت تحمیل میکند. برعکس، درصورتی که شرکت مورد نظر بهدرستی انتخاب شود و نحوه اجرا نیز مناسب باشد، همافزایی عملیاتی و هزینه حاصل از این اقدام، میتواند تاثیر شگرفی روی شرکت داشته باشد و درآمد و مزیت رقابتی زیادی برای آن به وجود آورد.
منظور از همافزایی حاصل از M&A این است که ارزش شرکت حاصل از این روش، بیشتر از مجموع ارزش دو شرکت قبل از آن باشد.
برای شناسایی فرصتهای همافزایی در زنجیره ارزش دو شرکت باید به این پرسشها جواب داد:
برای اینکه بتوانیم منابع خلق ارزش و فرصتهای همافزایی را شناسایی کنیم، باید ببینیم کدام یک از داراییهای دو شرکت با یکدیگر تلفیق میشوند، چرا این کار مفید است و برای موفقیت آن چه شرطهایی باید برآورده شود؟
با این دیدگاه میتوان پنج نوع همافزایی را تعریف کرد:
در ادامه مطلب، به بررسی استراتژیها و نمونههای تکمیل زنجیره ارزش در پنج شرکت بزرگ فناوری دنیا میپردازیم:
آمازون، بزرگترین فروشگاه آنلاین جهان است که در سال 1994 در شهر سیاتل آمریکا فعالیت خود را آغاز کرد. این شرکت در روزهای اوج حباب داتکام، در سال 1997، سهام خود را در بورس عرضه کرد و توانست منابع مالی بهدستآمده را برای رشد سریعتر هزینه کند.
این شرکت در کمتر از یک سال پس از عرضه اولیه سهامش، مالکیت سه شرکت اروپایی را به دست آورد که دو مورد از آنها به شعبههای آمازون در انگلستان (Amazon UK) و آلمان (Amazon Germany) تبدیل شدند و مورد سوم نیز، IMDB، جامعترین دیتابیس فیلم و سریال دنیا بود.
این شرکت در سی سال گذشته، با خرید مالکیت بیش از صد شرکت، زنجیره ارزش خود را در حوزههای متعددی گسترش داده که در ادامه به چند مورد از آنها اشاره میکنیم:
استراتژی شرکت متا برای تکمیل زنجیره ارزش خود بیشتر متمرکز بر خرید مالکیت شرکتهایی بوده که سرمایههای انسانیشان بتوانند در بدنه متا نقش مفیدی ایفا کنند. در اکثر موارد، محصول شرکت خریداریشده، تعطیل میشود. مارک زاکربرگ، مدیرعامل متا، در این رابطه میگوید: «ما تاکنون هیچ شرکتی را بهخاطر خود آن شرکت خریداری نکردهایم. بلکه ما شرکتها را خریداری میکنیم تا بتوانیم به افراد استثنایی دست یابیم. برای اینکه بتوانیم روحیه کارآفرینی را در شرکت حفظ کنیم، باید بهترین افراد را استخدام کنیم. یکی از راههای انجام این کار، تمرکز بر خرید شرکتهای عالی با بنیانگذارهای عالی است.»
بنابراین میتوان استراتژی تکمیل زنجیره ارزش در متا را ترکیبی از دو روش توسعه فردی و خرید مالکیت دانست. این شرکت تاکنون، مالکیت حدود صد کسبوکار را خریداری کرده که اکثر آنها شرکتهای آمریکایی منطقه سیلیکون ولی هستند.
واتساپ و اینستاگرام را میتوان استثناهای این قاعده دانست؛ چون محصولات این دو شرکت، هنوز درحال فعالیت هستند. مالکیت اینستاگرام در سال 2012 به مبلغ یک میلیارد دلار و مالکیت واتساپ در سال 2014 به مبلغ 16 میلیارد دلار به متا (در آن زمان فیسبوک) منتقل شد.
گوگل نیز مانند سایر شرکتهای بزرگ فناوری، استراتژی خرید مالکیت شرکتهای مختلف را پیش گرفته است؛ طوری که در سال 2010 و 2011، بهصورت متوسط هر هفته مالکیت یک شرکت را میخرید. با این حال، تفاوت استراتژی گوگل این است که تاکید زیادی روی همکاری با مکملها دارد. درواقع، اصلیترین موفقیتهای این شرکت در تکمیل زنجیره ارزش، از این روش به دست آمده است. گوگل، مالکیت شرکتهای مکمل زنجیره ارزشش را خریداری میکند و مدل عملیاتشان را به مدلی منطبقبر همکاری با مکملها (معمولا با ایجاد مارکتپلیس) تغییر میدهد.
در ادامه به چند مورد از موفقترین اقدامات گوگل برای تکمیل زنجیره ارزش این شرکت میپردازیم:
به گفته تیم کوک، مدیرعامل اپل، این شرکت بهطور متوسط هر دو الی سه هفته، مالکیت یک شرکت را خریداری میکند. فلسفه اپل این است که مالکیت کسبوکارهای کوچک را خریداری کند تا بتواند بهراحتی آنها را با فعالیتهای درون سازمان همراستا کند. برای نمونه، این شرکت در سال 2002 شرکتی به نام Emagic را خرید که فقط هشتاد کارمند داشت. سپس محصول این شرکت را به زیرساختی برای نرمافزار ویرایش صدای اپل به نام GarageBand تبدیل کرد که تا به امروز یکی از اصلیترین نرمافزارهای ویرایش صدا روی سیستمعامل مک است.
استراتژی مایکروسافت تا سال 2014 شباهت زیادی به آمازون داشت. مایکروسافت مالکیت شرکتهایی را خریداری میکرد که محصولاتی مکمل محصولات موجودش داشتند. برای نمونه میتوان به Hotmail و Visio اشاره کرد که سرویس ایمیل رایگان و نرمافزار رسم نمودار بودند.
اما این استراتژی از اوایل سال 2014 تغییر کرد و بیشتر شبیه استراتژی گوگل شد. با این تفاوت که مایکروسافت سراغ شرکتهای بزرگتر و با ریسک کمتر میرفت. دو نمونه مهم از اقدامات مایکروسافت، خرید مالکیت شبکه اجتماعی لینکدین و پلتفرم توسعه نرمافزار گیتهاب بود. هرچند این دو شرکت بهصورت مستقیم در زنجیره ارزش مایکروسافت اثر نداشتند، استراتژی شرکت این بود که مجموعهای از شرکتهای بهنسبت متمایز را درکنار هم قرار دهد که درمجموع یک کل بزرگتر را شکل میدادند.
تکمیل زنجیره ارزش در کسبوکارهای دیجیتال، یک استراتژی کلیدی است که به شرکتها اجازه میدهد در بازار رقابتی امروز زنده بمانند و رشد کنند. شرکتهای بزرگ فناوری با استفاده از فناوریهای پیشرفته مانند هوش مصنوعی، کلانداده و نوآوریهای مداوم در حوزههای تجربه کاربری، بازاریابی و پشتیبانی، توانستهاند ارزش قابل توجهی برای مشتریان خود خلق و مزیت رقابتی خود را تقویت کنند.
در این مقاله به بررسی و تحلیل استراتژیهای مختلف برای تکمیل زنجیره ارزش در کسبوکارهای دیجیتال جهان پرداختیم. هر استراتژی، با توجه به نوع فعالیت و اهداف خاص شرکت، میتواند به بهبود فرایندها، افزایش کارایی و درنهایت افزایش سودآوری منجر شود. از توسعه داخلی گرفته تا همکاری با شرکتهای مکمل و ادغام یا خرید مالکیت سایر شرکتها، هر کدام میتواند نقش موثری در ارتقای جایگاه شرکت در بازار داشته باشد.
برای مثال، شرکتهایی مانند آمازون و متا از خرید مالکیت برای تقویت زنجیره ارزش خود استفاده کردهاند، درحالی که شرکتهایی مانند گوگل، به تمرکز بر همکاری با شرکتهای مکمل و تقویت ارتباطات شبکهای تاکید دارند. هر یک از این رویکردها میتواند در شرایط خاصی مفید و کارآمد باشد. درنهایت، تکمیل زنجیره ارزش در کسبوکارهای دیجیتال نه تنها به افزایش درآمد و سودآوری کمک میکند، بلکه باعث ایجاد ارتباطات مستحکمتر و ماندگاری طولانیتر در بازار میشود.